نقش ايران اسلامي درآينده جهان
ايران و جايگاه آن در آينده جهان
نقش ايران در آينده جهان با توجه به دارا بودن دين جهاني اسلام پر رنگ تر از اديان ديگر است چون هم فرهنگ و هم دين ايران جهاني است؛ ايران به دلايلي كه بسياري از جمله پوپر، الكساندر آرتور پوپ و ريچارد فراي نيز اشاره كرده اند «جهاني» است، يعني ايران يك برتري جهاني است كه مي تواند خود را بازتوليد جهاني كند البته محور اقتصادي مي خواهد، ايران قدرت فرهنگي را دارد، و مي تواند بعداً با قدرت اقتصادي و نظامي آن را تركيب كند و تبديل به قدرت جهاني شود البته محور اصلي بايد بر قدرت فرهنگي استوار باشد، و منظور از قدرت نظامي هم داشتن بمب اتمي نيست داشتن اقتدار نظامي كه بتواند از خود دفاع كند.
بنابرين ايران اگر بازتوليد جهاني شود خود به خود ساير كشورها به اين سمت خواهند آمد، و اسناد و شواهد نقش ايران در فراخواني نشستهاي بين المللي حكايت از جوهره باز توليد جهاني ايران را دارد ما اثر آن را در مفاد بيانيه پاياني نشست ها بويژه نشست اخير بن 2 به وضوح ديديم بنابرين ايران با اين همه نخبگان علمي، فرهنگي، عرفاني همچون حافظ، سعدي، مولوي و حكماي بنام در كنار قرآن مجيد كه همه بازتوليد جهاني شده است مي تواند در آينده نقشي ويژه داشته باشد.
اگر ما شيعه را بازتوليد جهاني كنيم خيلي ها خواهند آمد بالاخره حضرت علي(ع) يك انساني است كه هر كس نهج البلاغه اش را خوانده مات ومبهوت شده است، قبلاً يك بازتوليد از تفكر و تشيع ايراني در حافظ، سعدي، فردوسي، مولوي، اقبال لاهوري و غيره شده است، در باقي موارد اين موضوع بايد ايده بزرگ ما باشد.
با نگاه به وضعيت ساختارهاي فرهنگي و ارزشي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي جهان امروز غرب در مي يابيم كه علي رغم اينكه غرب قدرت نظامي دارد، اما قدرت اقتصادي اش خوابيده است، و عقلانيت اش را از دست داده و از همان سال 1968 اين اتفاق به وقوع پيوست و اين افول بتدريج در بطن دوره هاي ياد شده رخ داد ،و امروزه ديگر امريكا با اينكه قدرت نظامي دارد اما قدرت اقتصادي ندارد، امام خميني(ره) به همين دليل در زمان انقلاب فرمود غرب يك شير پوشالي است. يعني امام با زبان عاميانه گفت غرب قدرت نظامي دارد اما قدرت اقتصادي ديگر ندارد، براي همين غربي ها و امريكايي ها روي نبردهاي كوتاه مدت فكر كردند كه زود كار را تمام كنند و سريع اشغال كنند، اينها يك سيستمي درست كردند كه با نيروهاي محلي، جنگ را شروع مي كنند مثل عراق و افغانستان تا كمتر از اثرات سوء جنگ در امان بمانند. اما غرب و امريكا امروز ديگر نمي توانند مثل جنگ جهاني دوم بجنگند چون قدرت اقتصادي قبل را ندارد، لذا استراتژي بزن و در رو را اجرا مي كنند.
شرق در مرحله كسب قدرت اقتصادي است اما قدرت نظامي اش به اندازه غرب نيست، پيوندهايي كه الآن پشت سر هم در شرق بسته مي شود مثل پيمان شانگهاي يا پيمان دوگانه روسيه و چين و وتوهاي اخير آنها در شوراي امنيت به همين جهت است.
ظهور مجدد پوتين در مسند رياست جمهوري روسيه با شعار «قدرت اقتصادي ما مي تواند پشتوانه قدرت نظامي در مقابل غرب باشد » اين قصه اش در سوريه تعيين كننده بود، اگر امريكا سوريه را مي گرفت خاورميانه جديد را شكل مي داد و روسيه و چين را تحت فشار قرار مي دادند، اما موقعي كه ايران و روسيه در قضيه سوريه محكم ايستادند اينها عقب نشيني كردند، غرب به تمام معنا از سوريه عقب نشيني كرد. و با پيروزي حزب حاكم "روسيه متحد" در انتخابات دوما فرضيه باز توليد جهاني ايران رسما پرده برداري شد.
روسيه و جايگاه آن در آينده جهان
آينده سه كشور آلمان، روسيه و چين خيلي مهم است؛ اينها مي توانند هم ساختار اقتصادي، هم نظامي و هم فرهنگي توليد كنند كه ثقل اين كشورها روسيه است.با حضور مجدد پوتين در صحنه ، غير از قدرت نظامي و اقتصادي كه الآن روسيه دارد مي تواند قدرت فرهنگي را از طريق پيوند فرهنگي با آلمان و ايران تشكيل دهد.
با رفتن آنگلامركل در آلمان (كه احتمال 99 درصد آن حتمي است ) پيوند آلمان و روسيه شكل مي گيرد و اتفاق مهمي رخ خواهد داد. تا امروز هرآنچه غرب توليد كرده از فرانسه بوده است، چه ماركسيسم كه ماركس در پاريس قصد داشت نتيجه را تعريف كند، چه انقلاب فرانسه و چه قبلش، اصلاً انقلاب فرانسه باعث شد تا غرب شكل بگيرد، همانطور كه بنيان مدرنيسم را ناپلئون فرانسوي پايه گذاري كرد، و در دوره همين ساركوزي بود كه قرار شد اتحاديه كشورهاي مديترانه اي درست كنند تا خودش را به محور تبديل كند كه آلمان بشدت مخالفت كرد چون راهي به مديترانه ندارد. در حقيقت فرانسه مي خواست آلمان را در مخمصه بگذارد كه آلمان زير بار اين اتحاديه نرفت، اين نشان مي دهد شرق و غرب در يك جدالي هستند. چون آلمان نيمي شرقي و نيمي غربي است ولي فرانسه كاملاً كاتوليسيسم غربي را به غرب تبديل مي كند ؛ در انقلاب فرانسه هم همين كار را كرد، سكولاريسم را آورد و لائيسيسم را به وسيله ناپلئون اجرا كرد. الآن اين فرانسه است كه بعد از ساركوزي جا خواهد ماند و اين در حال رخ دادن است؛ ساركوزي و مركل جزو بازمانده هاي محافظه كاري امريكا هستند، مركل اصلاً با پول امريكا به سر كار آمد، بر اساس نظر سنجي هاي از رهبران اعتراضات رياضت اقتصادي در غرب ، اكثر رهبران جوامع غربي سرسپرده هاي نظام سرمايه داري امريكا هستند و مركل و ساركوزي كاشته امريكايي ها در آلمان، فرانسه هستند، ساركوزي يهودي بر يك كشور كاتوليك حكومت مي كند و تمام ساختارهايش را هم به سمت امريكايي مي برد. و در نهايت اين نظام ها به هم خواهد ريخت .
نقش ايران در محور آلمان، روسيه و چين در آينده جهان
نقطه ثقل اين محور ايران است. چون اينطوري مي توانند از جنوب امنيت را حفظ كنند، با اين كه مثلاً ما كشوري مثل پاكستان را داريم كه از لحاظ قدرت نظامي به خاطر داشتن سلاح اتمي در وضيعت خوبي است موشك هم دارد، اما از نظر اقتصادي نمي تواند در برابر امريكا مقاومت كند براي همين ذلت ها را مي پذيرد، عمليات سي آي اي را مي پذيرد، تا اعتراض هم كند از لحاظ اقتصادي راضي اش مي كنند.
هند هم هنوز نتوانسته از داخل كشورش با يك ميليارد جمعيت به لحاظ اقتصادي بلند شود. بمب اتم و موشك دارد اما گرسنه هم در اين كشور بسيار زياد است. اين نمي تواند يك سيستم بازتوليد قدرت اقتصادي و نظامي را درست كند، از بعد فرهنگي هم بشدت امريكا زده و غرب زده است. به خاطر اين كه مستعمره انگليس بوده چنين ساختاري دارد.
پس با اين ساختار هند هم نمي تواند حركت كند، اگر چين بخواهد به عنوان قدرت عمل كند بايد ايران را در خاورميانه مركزثقل قرار دهد يعني با تعامل ايران است كه مي شود اوراسيا را شكل داد. ايران علاوه بر جمعيت خوب اگر يك عقلانيت جهاني پيدا كند، مي تواند بسيار تاثيرگذار باشد.
با آمدن پوتين به صحنه روسيه و ايجاد تمركز و جهت گيري مستقيم، ما مي توانيم نقشمان را در اوراسيا پيدا كنيم ،با اين چشم انداز ، مشهد، قزوين، تهران، تبريز و زاهدان يعني خطه شمالي كه برش قطري به ايران مي دهد اينها جزو اوراسيا هستند، مشهد يكي از بهترين شهرهاي اوراسيا است اگر نتوانيم در مشهد برنامه ريزي كنيم در آينده آلماتي و آستانه در قزاقستان مي شويم؛ در بعد استراتژيك ايران در آينده اوراسيايي است، مخصوصاً چون ما با آلمان و چين فاصله داريم اين جهت گيري را بايد به سمت روسيه ببريم؛ يعني الآن پيوندهاي فرهنگي و دانشي ما با روسيه خيلي مهم است.
براي درك صحيح از موضوع نظر شما را به آنچه در تاريخ رخ داده جلب مي نمايم تلاش مشروطه اين بود كه ما را از ارتباط با روسيه نگه دارد و به سمت انگليس ببرد؛ و ما را انگليسي كند كه بعد رضاخان بيايد و بعد هم محمدرضا شاه؛ اكثر تحصيلكردگان بعد از انقلاب رفتند انگليس و اكثر رابطه هاي اقتصادي ما هم با انگليس درست شد امريكا رفت انگليس جاي آن را گرفت.
انحطاط ايراني در اين 150 سال اخير با انگليسي شدن از زمان شاه عباس آغاز شد ، كه «انحطاط ايراني» و «اقتصاد انگليسي» فرمول آن است بخاطر شركت انگليسي شاه عباس توليد ابريشم شمال را از بين برد بعد از مشروطه و قاجاريه گرايش به انگليس اوج گرفت. و انگليس توانست روسيه را در نهضت مشروطه كنار بگذارد و نهضت مشروطه را بدست گيرد و ايران را انگليسي كند . پس تجدد ما يك تجدد انگليسي بود و اينها نياز به بحث مفصلي داردكه در حافظه تاريخ ملت ايران درج گرديده است .
تقويت مناسبات اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي با روسيه
با توجه به شرايط جهاني هم اينك ما بايد مناسبات اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي خود را با روسيه گسترش داده ، ودر تمام زمينه هاي ، از جمله روابط دانشگاهي و حتي حوزوي با اين كشور ارتقاء بخشيم ،زيرا هم ايران براي روسيه بكر است و هم روسيه براي ايران بكر است.
بعد استراتژيك روسيه، در جنوب ايران است لذا بايد ارتباطات راهي همچون راه آهن، حتي جاده از ايران به روسيه بشدت افزايش پيدا كند، يعني راه آهن ما بايد در تهران مسافر سوار كند در مسكو پياده كند و برعكس. ولي اين بايد با معنا باشد نه بي معنا، اين كه صرفاً بار كنيم ببريم فايده ندارد بايد رابطه اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي و غيره تعريف شود.
روس ها در بحث هاي فرهنگي و فلسفي بسيار بحث هاي قشنگي دارند كه خيلي نزديك به ما است، وقتي «خيام» ما اينقدر با نهيليسم روسي ارتباط دارد نشان مي دهد كه ارتباطات گسترده اي وجود دارد، « خيام» داستايوفسكي روسيه است. همه اينها با هم اشتراكات عرفاني دارند، اين نهيليسم روسي با عرفان ايراني و نقش خيام در آن خيلي جالب است. روس ها بشدت به خيام علاقه مندند و حتي يكي از علايق پوتين خواندن اشعار خيام است.
تمايل دو سويه
اين تمايل شديداً، از سوي روسيه هم هست. ولي متاسفانه چون روسيه خودشان هم غرب زده هستند (اين موضوع را قبول دارند) و نفوذ سازمان هاي جاسوسي غربي در اين كشور زياد است اين عوامل باعث شده بين روابط ايران و روسيه فاصله ايجاد شود، يعني يك واسطه هايي خدشه ايجاد مي كنند تا ما روسيه را نفهميم و آنها هم ما را نفهمند. الان ما بايد يك مركز روسيه شناسي ايجاد كنيم، يا يك مركز اوراسياشناسي، اين را حتي بايد در مشهد راه اندازي كرد. آلمان و روسيه و چين را با محور ايران مطالعه كنند؛ آلمانها كتاب هاي زيادي نوشتند در مورد اوراسيا و ايران را محور قرار دادند، بايد منابع اوراسيا همه جمع آوري شود. سمينارهاي مشترك ايجاد شود يعني سالانه و ماهانه اين سمينارها بين ايران، چين، روسيه و آلمان برگزار شود.
عملكرد امريكا در صورت تشكيل محورايران ، آلمان، روسيه و چين
اگر اين اتفاق بيفتد امريكا، اروپا را قرباني مي كند، يعني فرانسه، چون امريكا تمايل دارد كه با شرق كار كند، مطمئن باشيد اگر شانگهاي هم درست شود امريكا مي خواهد خودش مستقيم وارد شود و تعامل ايجاد كند.در صورتيكه اقتصادش بكشد، يا تعريف كند كه قدرت نظامي اش ديگر قدرت برتر نباشد بلكه يك قدرت در حال تعامل باشد كه بخواهد در ابعاد اقتصادي و نظامي در خليج فارس با ايران تعامل نكند ، آن وقت عربستان در سطح منطقه معلق شده ،و امريكا تمام تلاشش را بكار خواهد بست تا نفت عربستان را از دست ندهد، حال اگر با ايران تعامل كند مشكلي در اين باره هم نخواهد داشت. اين را هم بايد توجه كنيم كشورهايي كه با ما در تعامل بودند در آنها انقلاب نشده است مثل عمان، قطر، الجزاير با اين كه وسط انقلابات بودند، در سوريه هم اينها توطئه كردند.
جايگاه تركيه با توجه به تحولات اخير
تركيه در اوراسيا كاره اي نمي تواند باشد ، چون تركيه هرگز نتوانسته و نخواهد توانست مشكلات خودش را با شرق اين كشور و قفقاز حل وفصل كند، ارمني ها، شيعه ها، كردها در شرق تركيه مشكلاتي هستند كه باعث گرديده رهبران ترك عزم خويش در توسعه و آباداني شرق اين كشور معطوف نساخته و به همين دليل عقب مانده نگه داشتند و تركيه فقط آن سرش را كه به سمت اروپا بوده آنكارا به آن طرف آباد كرده است.
لذا شرقش دست خودش نيست شرقي هايش هم دشمن غرب اين كشور هستند؛ اتفاقا اسلامگراها از همين شرقي ها تغذيه شدند اما به سمت غرب رفتند يعني قدرت را از شرق مثلاً از مناطقي مثل «قاضي انتب» و «درياچه وان» گرفتند ولي به طرف غرب رفتند، بنابرين تركيه اردوغان خواهد باخت و يك نسل جديدي روي كار خواهد آمد.
آينده از آن اسلامگرايان است
بعيد به نظر مي رسد كه آينده تركيه از آن اسلامگرايان باشد زيرا تركيه داراي احزاب بسياري است كه هم ملي گرا دارند و اسلامگرا و غيره؛ براي برون رفت از وضع فعلي احزاب بايد متحد شوند يك نسلي از كردها، شيعه هاي علوي و سني ها بايد بيايند چون اين سيستم فعلي از وجه بين المللي برخوردارنيست ، اين سيستم مي خواهد سني گري عثماني در آورد و اين تهديدي براي ايران، عراق، كردها، ارمنستان و قفقاز است حتي با آذربايجان هم اينها نتوانستند راه بيايند. اگر آذربايجان هم عقلانيت داشته باشد از لحاظ فرهنگي بايد به سمت ايران بيايد؛ قفقاز بايد اينگونه شكل پيدا كند.
تركيه هم بايد اينگونه برنامه ريزي كند، اين ساختار و فرمول براي آينده نگري ماست، ما بايد اين مطالعه را شروع كنيم و اين رابطه را كلان ببينند، انتخابات آينده مجلس و رياست جمهوري ما هم بايد بر اين اساس برگزار شود اين كه در انتخابات سال 88 انگليسي ها با پياده نظام وارد شدند و با رسانه هايشان مثل بي بي سي فارسي و غيره تبليغ كردند يعني اين كه دارند قافيه آينده را مي بازند، مي خواستند دست نشانده بياورند تا اقتصاد انگليس را بگرداند و آن را تكميل كند و وقتي شكست خوردند الآن گرايش ها دارد برعكس مي شود، چيزي كه در آينده روسيه و پوتين و آلمان مي بينيم همين است.
امريكا هم ديگر وارد جنگ خاصي نمي شود حتي در خاورميانه. جمهوريخواهان هم ريزش مي كنند، چون ديگر اقتصاد امريكا جواب نمي دهد تا جمهوريخواهان از آن استفاده نظامي كنند، در وال استريت فرهنگ قدرت طلبي امريكا در حال فرو ريختن است، ساختار اقتصادي امريكا ديگر با ساختار سياسي و فرهنگي شان نمي سازد. امريكا بايد از نو ساختارش را بازسازي كند.
آينده امريكا در جهان
ديگر نبايد روابطش را بر اساس ابرقدرت جهاني تعريف كند، بايد تعاملي وارد شود چون وقتي قدرت اقتصادي نداشته باشد قدرت نظامي اش هم تحليل خواهد رفت؛ اگر بخواهد جنگ هم بكند بدون اقتصاد اداره جنگ طراحي مرگ خويش است شايد در قرن نوزدهم مي شد اما امروز امريكا با اين اقتصاد نمي تواند به چين حمله كند ، روسيه و ايران را بگيرد شعار اوباما اين بود كه ما از افغانستان خارج مي شويم، اتفاقاً اگر بروند اوضاعشان از اين بدتر خواهد شد، وقتي به درون خودشان بروند تازه مي فهمند كه چه مشكلاتي دارند. امريكا چه در عراق و افغانستان بماند و چه آن را ترك كند مشكلش بيشتر خواهد شد، بماند زلزله وار خواهد ريخت برود ديرتر فرو مي ريزد.
نتيجه گيري :
ايران محور آینده جهان
اتفاقات سوريه و مصر باعث ايجاد تغييراتي شگرف در كلخاورميانه خواهد شد كه مهمترين آن تاثير بر نقش آتي ايران در معادلات خاورميانه خواهد بود.
بسيار روشن است كه خاورميانه آن خاورميانه سابق نخواهد بود . خاورميانه جديدي در حال شكل گرفتن است كه از تركيب قبلي آن بسيار فاصله خواهد داشت. خاورميانهاي كه به اعتقاد بسياري از تحليلگران و كارشناسان براي بار سوم كه ظرف سه دهه گذشته پوستاندازي ميكند. خاورميانهاي كه يك سوي آن كشورهاي تازه به دموكراسي رسيده عربي ايستادهاند و سوي ديگر آن قدرتمندان منطقهاي چون ايران و روسيه و چين در مقابل هر دو امريكا و غرب كه هر كدام به نوعي تلاش دارند بر تحولات خاورميانه اثر بگذارند.
با سر كار آمدن نظام جمهوري اسلامي در ايران در وجهه تمامي منطقه تغيير حاصل شد و توانست، روز به روز موازنات منطقه را به هم بريزد . و ايران با درايت مثال زدني بر ايادي استكبار « به سركردگي صدام حسين » در حمله به خاك و انقلابش فائق آمد و از طرفي اشغال كويت توسط رژيم بعثي «صدام حسين » تغييراتي شگرف در منطقه ايجاد كرد كه از يك سو باعث از بين رفتن كامل نقش عراق در معادلات خاورميانه شد و از سوي ديگر تعريفي تازه در پازل قدرت در منطقه ايجاد كرد.
وبا سقوط حسني مبارك در مصر تغييرات جديدو عديده اي در منطقه ببار نشست و غرب بويژه آمريكا را برآن وا داشت تا بشار اسد در سوريه را كه سنگر و مظهر مبارزه با نماد شيطان در منطقه بوده و است تحت فشار قرار دهد اما با پيروزي حزب حاكم "روسيه متحد" در انتخابات دوما فرضيه باز توليد جهاني ايران با عزيمت رزم ناوهاي روسي به آب هاي مرزي سوريه توطئه شيطان بزرگ نقش بر آب شد .بنابرين پيشبيني ميشود اتفاقات سوريه و مصر باعث ايجاد تغييراتي شگرف در كل خاورميانه شود كه مهمترين آن تاثير بر نقش آتي ايران در معادلات خاورميانه خواهد بود. آنچه بديهي است اين است كه بايد آينده جهان را حول محور نگاه ايران و تصميمگيران سياست خارجي آن بررسي كرد.