پيشينه تاريخي – فرهنگي ازبكستان

اما چنين نيست كه آنچه مردم و ضيائيان (روشنفكران ) مي فهمند، سياستمداران و قدرتمندان نيز همان را بفهمند. آنها از اين دوستي‌ها وهمدلي‌ها، تعبيرهاي ديگري مي كنند و دغدغه‌ها ا ز همين جا آغاز مي شود. در اين صورت، معلوم است كه حضور فرهنگي ايران وپيوندهاي عميق ايرانيان و تاجيكان وتبليغ معاريف ومشاهير ايراني، اندكي بر شانه‌هاي دولت ميزبان سنگيني نمايد. اين ناگواري‌ها تا حدودي طبيعي مي نمايد. اگر دولت‌ها بدانند كه پشت فعاليت‌هاي فرهنگي، اهداف ديگري خوابيده نيست، با خاطري باليده و آرام از آن استقبال نيز مي كنند. مشكل از آنجا بر مي خيزد كه خواسته شود خاك تخليط در قدح صافي اين و آن ريخته شود. دولت‌هاي نوپا كه دوران تأسيس را تجربه مي كنند و هنوز آن ثبات و استقرار لازم را پيدا نكرده اند، به طور طبيعي دچار اضطراب وهراس هستند وگمان مي كنند انتشار مطلبي ياطرح سخني، صحن و صفحه‌ي اقتدارشان را بر مي آشوبد وحوزه‌ي نفوذشان را تنگ و محدود مي سازد. در حالي كه هميشه چنين نيست. در روابط فرهنگي، اصل بر انتقال مفاهيم انساني است نه بر آشفتن عواطف ملّي يا مجروح كردن احساسات انساني يامخدوش كردن هويت تاريخي ملت‌ها. اينكه چرا ازبك‌ها با همه‌ي خويشاوندي فرهنگي باايران، از فعاليت‌هاي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران، احساس نگراني مي كنند تا اندازه اي قابل درك است.

     چرا از پيام‌هاي معنوي بايد ترسيد. ملت‌ها ودولت‌ها در تعاملي سازنده با هم رشد مي كنند. حوزه‌هاي فرهنگي، جزيره‌هايي جدا از هم نيستند كه ارتباطي با هم نداشته باشند. خاصّه،و خاطره‌هايي مشابه دارند. ملت ايران وملت ازبكستان – از اين نظر – در چنين جايگاهي هستند. بنابر اين، مللي كه انگيزه‌هايي مشترك واهمه‌هاي موهوم بايد به كناري نهاده شود تاگوهرهاي ناشناخته و مجهول القدر و گمنام دو ملت، از دل تاريخ – به شايستگي بيرون كشيده شوند و به نسل‌هاي امروزي معرفي شوند.اگر اين حادثه‌ي مبارك رخ ندهد، بزرگان معنوي دو ملت در زاويه‌ي انزوا و گمنامي در سراي سكوت تا ابد مي مانند و كسي به ارزش‌هاي آنها پي نمي برد. اكنون به‌يمن اين ارتباطــات فرهنگي است كــه «اميرعليشيرنوايي » يا «صوفي الله‌يار » در ايران شناخته شده اند و يا در وِزاني بالاتر نشسته اند. در حالي كه وجدان فرهنگي ايرانيان، سابقاً با اين نام‌ها كمتر آشنا بود. متقابلاً مي بينيم كه «سهراب سپهري » و « فروغ فرخزاد » و «شهريار » و... در ازبكستان مطرح شده اند. از بركت همين روابط است كه فرهنگ‌هاي لغت قطور و حجيمي، مشحون از لغات واصطلاحات و تركيبات و ويژگي‌هاي زباني دو ملت متمدّن دو سوي آمو دريا، صورت وجود يافته است و استادان ادب و هنر دو كشور در سايه‌ي اعتمادي متقابل به سفرهاي علمي مي پردازند وآنچه را كه در كتاب‌ها پيرامون بزرگانشان خوانده اند، در چشم اندازي واقعي به رأي العين مي بيننند ودرمي يابند ويا با تدارك كنگره اي شايسته به غبارزدايي از چهره اي محبوب و بازخواني انديشه اي مهجور ولي ذيقيمت دست مي يازند. انعكاس « نوروز » ازبكان در مطبوعات ايران و رسانه‌هاي جمعي ديگر، اين معنا را القا نمود كه مردمان آسياي ميانه نيز همچون ايرانيان، بهايي بايسته به نوروز مي دهند و آن را به عنوان جشني ملّي ارج مي نهند. آيا در دوره‌ي «ديوار آهنين» و «مشت آهنين» زمان استالين تا سال‌هاي استقلال، مردم دربند اين نواحي، مي توانستند به راحتي از مفاخر قومي و ملّي خود حرف بزنند، در باره‌ي آنها كتاب بنويسند و يا  از همه خطرناكتر، افكار آنها را نشر بدهند و زندگي معنوي خويش را بر چنان الگوهايي بنا كنند؟ فضاي ترس وتهديد،كاري كرده بود كه انكار ارزش‌هاي قومي و تاريخي مُد شده بود و چنانچه شاعر يا نويسنده‌يا كارگردان سينما – في المثل – چهره اي محبوب را تخطئه و تخريب مي كرد، پاداش گزاف مي گرفت و به نوبه‌ي خود اين بي فراستي و بي شرمي را تبليغ مي كرد ! اين بود ارمغان آن دوران سياه و تباه ِ كمونيسم. اكنون دريچه‌ها به مدد درك ملت‌ها به سوي هم گشوده شده است و دور از صلاح وصواب است كه اين فرصت‌هاي ناب وعزيز را مغفول نهيم و آن قهرمانان ارجمند را مسكوت گذاريم.

      اكنون در كجاي جهان ايستاده ايم؟ و به كدام جغرافياي فرهنگي تعلّق داريم؟ و جهان، ما را چگونه مي بيند و چطور ارزيابي مي كند؟ ايران در معادلات جهاني چه نقشي دارد؟ در عرصه‌هاي فرهنگ بين الملل چه حرف‌هايي براي گفتن دارد؟ و درعصر جهاني شدن، مستظهر به كدام پشتوانه‌ي فرهنگي است؟ ازبكستان تازه استقلال يافته در تحولات منطقه اي چه موقعيتي دارد؟ در فرار از سيطره‌ي فرهنگ روسي در آغوش كدام ارزش‌ها آرام مي گيرد؟ ودر برابر هجوم فرهنگ سرمايه داري و اقتصاد آزاد ودور باطل مصرف و روزمرّگي ملال آور دوره‌ي انتقال و دگرگوني سيستم حكومت و زندگي چه طرحي دارد؟ هويت شرقانه‌ي دو كشور چه الزام‌هايي را اقتضا مي كند؟ و زيستن در بلوك كشورهاي اسلامي، چه وظايفي رابر شانه‌هاي اين دو ملت بار مي كند؟

    ازبكستان، پس از كسب استقلال، جهش چشمگيري را در عرصه‌هاي فرهنگي شاهد بوده است. اين پيشرفت، بيشتر محصول نشاط و شادابي مردمي است كه از چنبره‌ي اقتضائات ايدئولوژيك  رها شده اند. فهم نوين از زندگي و سربر كردن از زير بار سنگين هفتاد سال تسليم و تحقير، تواني مضاعف به ملّتي بخشيد كه حتي در آمار نفوس به حساب نمي آمدند. آنها به تاريخ خودشان مراجعه كردند و ديدند « ملت » ي بوده اند و «افتخار » هبابي داشته اند و مي‌توانند اكنون در ابتداي هزاره‌ي سوم میلادی بر پایه‌ی آن ميراث‌هاي عزيز، شخصيت» ي نوين بسازند و در برابر ديگران به نمايش بگذارند. اولين عنصر فرهنگي كه ازبكان از فرداي استقلال در دامن او آويختند «دين » بود كه در چشم آنها مجموعه‌ي اخلاق و آداب و سنّت‌ها و آيين‌ها و رسوم اجدادي بوده است. نمازهاي جمعه‌ي باشكوهي فراوان برگزارگرديد و اعياد مذهبي مثل عيد رمضان (فطر) وعيد اضحي (قربان ) با شور و حال بيشتري جشن گرفته شد و مراسم عزا و عروسي با ترتيبي اسلامي پيش رفت. دانشگاه اسلامي تأسيس شد وكتب ديني پيرامون تصوّف عرفان، مذهب و آداب شريعت چاپ گرديد. نسخ خطي اسلامي از گوشه‌ي گَرد گرفته‌ي كتابخانه‌ها و صندوق خانه‌هاي قديمي بيرون آورده شد و با معرّفي و تصحيحي انتقادي چاپ و منتشر گرديد. مساجد در هيئتي نوين از حالت مخروبه خارج شدند و اقبال مردم روز به روز به اين پناهگاه‌هاي معنوي بيشتر شد. تعداد حاجيان اعزامي به عربستان تا چند برابر فزوني يافت و سازمان ديني مسلمانان ازبكستان (اداره‌ي مفتيات )  در ذيل نهاد رياست جمهوري شكل گرفت و كارها نظم و نسقي پيدا كرد. مجلّات ديني رشدي چشمگير يافت و مخاطباتي عموماً از طبقه‌ي جوان براي خود پيدا كرد. حجاب سنّتي زنان مسلمان ازبك، از احترام بيشتري برخوردار شد و بعدها حجاب اسلامي با الگوي تركيه طرفداران بيشتري يافت كه هنوز هم به چشم مي خورد. جشن‌هاي مولود النبّي بااجتماعات مردم در مساجد به زيبايي برگزار گشت و مقابر اكابر آنچنان كه شايسته اي شأنشان بود، مرمّت گرديد و به روي مشتاقان گشوده شد. مردان منبر و محراب، اعتبار ويژه اي يافتند و دين بي آنكه مزاحم زندگي مردم شود به جلوه در آمد. حكومت نيز كه فهميد مردم ازبك، عميقاً مردمي ديندار هستند و دين، مقوّم وحدت اجتماعي ونظم سياسي و انتظام امور است، به تبليغ ارزش‌هاي مذهبي همراه با احتياطي زيركانه پرداخت. امروزه ازبكستان در كلوني‌هاي اسلامي عضوّيت دارد و مخصوصاً در حل ّ منازعات منطقه اي، نقشي فعّال ايفا مي نمايد.

     با همه‌ي احتياط و دورانديشي كه حكومت به خرج مي دهد تا دين، دستاويز آَشوب و توطئه وناآرامي نگردد، باز در نواحي شرقي مجاور خاك تاجيكستان و قرقيزستان (كه موسوم به دره (واحه )ي فرغانه است، شورش‌هايي بر پايه‌ي خواسته‌هاي اسلامي رخ داد كه البتّه به شكلي قاطعانه سركوب شد. دولت فعلي با همه‌ي اقتداري كه دارد، باز از وقوع حوادثي مشابه قرقيزستان كه به «انقلاب نارنجي» شهرت يافت، واهمه دارد و به همين خاطر، سخت مراقب اوضاع است و كانون‌هاي اسلامي را كنترل بيشتري مي نمايد.

    دومين منبع خودشناسي ملّي ازبكان، «تاريخ» آنها بود. اين تاريخ بارهاو بارهااز سوي كمونيست‌ها تعمّداً مورد غفلت و انكار قرار گرفت. آنها مي گفتند قوم ازبك، قومي بيابانگرد و جنگجو و دور از مدنيّت بوده و فاقد هرگونه خاطره‌ي قومي است. اما از سپيده دم استقلال، بزرگان قوم دست به تكاپوهاي تاريخي زدند و دريافتند كه «تاريخ» روشني دارند و اتفاقاً از نظر سرمايه‌هاي تاريخي فقير نيستند. «تيمور» جهانگشا كه در ايران به «تيمور گرگان » و «تيمور لنگ» معروف است، مردي از مردمان اين سرزمين بوده است و سلسله‌ي طولاني «تيموريان» كه از حُسن تصادف، پادشاهان خردمند و دانش پرور و مردم دوستي نيز داشته است، كانون مركزي قدرتش در سمرقند بوده است. خدمات حاكمان تيموري به علم وفرهنگ وهنر، برجسته گرديد و به زواياي تاريك اين بخش از تاريخ پرتو افكني شد. مشاهير اين دوره و دوره‌هاي بعدي به خوبي معرّفي شدند و برمبناي زندگي آن بزرگان، رُمان‌هايي نوشته شد و فيلم‌هايي تهيّه گرديد. حفّاري‌هاي باستان شناسي در نقاط تاريخي صورت گرفت و صفحات شناسنامه‌ي مفقود شده از نو نوشته شد. نسل جوان امروز ازبك، آيا مي داند وارث و وامدار چه تاريخي است؟

    سومين منبع بازشناسي هويت قومي ازبكان، «فرهنگ» بوده است. ازبك‌ها شاعران بزرگي داشته اند كه سياست روز كه از مسكو بخشنامه مي شد، آنها را به رسميت نمي شناخت. در چشم پيروان سوسياليسم، شاعراني مثل رودكي و فردوسي و جامي وعليشير نوايي و..... دشمنان مردم و آزادي شمرده مي شدند و مي‌بايست بايكوت شوند تا ماكسيم گوركي‌ها بيشتر بدرخشند !

        ادبيات سوسياليستي مُــــد روز بــــود و به ويژه رئاليسم سوسياليستي بر بام سراي زندگي خلق‌هاي محروم آسياي ميانه و قفقاز، سايه انداخته بود. شعر، رمان، نمايشنامه، فيلمنامه، نوول، داستان، ترجمه و.... همه مي بايست در راستاي حقّانيت كذايي بهشت موعود سوسياليسم به كار گرفته مي شد ! بسا مي شد كه نويسنده اي را به دليل تكيه بر زبان و فرهنگ و سنن اجدادي به اتهام بي پايه‌ي دفاع از فاشيسم، سال‌هاي زيادي در سياه چال زندان نگاه مي داشتند و يا سر به نيست مي كردند و طنز تاريخ  را كه سال‌ها بعد، پرونده‌ي همان قرباني اهل قلم را بررسي مي نمودند و در دادگاهي ! تشريفاتي تبرئه اش مي كردند ! و اينها همه، عوارض تلخ حكومت ايدئولوژيك بود كه مصالح خود را بر روح و جان ملت‌هاي ديگر تحميل‌مي‌كرد. كار به جايي كشيده شده بود كه رغمارغم تقديس كار و كارگر و شيوع عام ادبيات پرولتاريايي، دهقان زاده‌ي طوس را شاعري درباري معرفي كرده بودند، چيزي مثل متشاعر مدّاحي در حاشيه‌ي تزار روس پطر كبير ! وقتي با فردوسي چنين مي كردند، تكليف شاعران ونويسندگان ديگر كه مرتبه ومنزلت حكيم طوس را نداشتند، پيدا بود. اين بود كه به محض وزيدن نسيم آزادي و رهايي، ازبكان به بزرگداشت شاعران ونويسندگان شان همّت گماشتند. كنگره‌ها و سمينارها براي تجليل از شخصت آنها بر پا نمودند و شرح زندگي افتخار آميز آنان را همراه با معرفي آثارشان در كتابهاي درسي همه‌ي مقاطع تحصيل جا مي دادند.

موسيقي ملّي را كه (جايگاهي دلنشين ومناسب در دل‌ها داشت رونق شايسته بخشيدند.) شش مقام بخارايي راكه تحريــر دشواري دارد و حنجره اي قوي مي طلبد، رونقي به سزا دادند. چهره‌هاي درخشان موسيقي را ارج نهادند و راه را براي نسل‌هاي جوانتر باز كردند. تئاتر سوسياليستي را كه هميشه قهرماناني كليشه اي داشت، به سمت وسوي تئاتر معنوي و مّلي سوق دادند و بزرگان اين رشته مانند: محمود خواجه بهبودي، منّان اويغور و.... را در سطحي ملّي تبليغ مي كردند. نقاشان وطني را نيز پس از استقلال پرو بال دادند و مضامين كارهايشان را  ستودند. هنرمندان نيز موضوع‌هاي موردعلاقه‌ي دوره‌ي استقلال را در برنامه‌هايشان گنجاندند و همراه با عواطف مردمي و موج‌هاي ملّي پيش رفتند.

    دانشگاه‌ها نيز كه كانون جوشان افكار نو بود، به سطح مقبولي از پيشرفت كمّي و كيفي رسيد. رشته‌هاي جديدي افتتاح شد و زبان وادبيات ازبكي در همه‌ي سطوح تدريس گرديد. محافل ادبي، جايي شد براي بيرون دادن عقده‌هاي فروخورده و طرح ايمان ديروز و آرمان‌هاي امروز. شاعران جوان، براي كشور از بند رسته  و مستقل خود، شعرها سرودند و چكامه‌ها خواندند بي آنكه سطري به اجبار و بندي به اكراه بر صفحه‌ي كاغذ بياورند و با ذهن و ضميرشان را به خوشايند روزگار آلوده نمايند. ادبيات، دوره‌ي بيداري خود را پس از استقلال تجربه نمود. در ساخت شعر و ادب، آرمان‌هاي ملّي- انعكاس زيبـــاتر و هيجـــان انگيزتري مي يابد، از اين رو صفحه‌هاي ادبي روزنامه‌ها و مجّله‌ها، مشحون از احساسات ميهن دوستانه و استقلال خواهانه گرديد. فرهنگ بومي مبلّغان خويش را پيدا كرد و راه براي طرح ايده‌هاي ناسيوناليستي و حتي شوونيستي باز شد كه با درايت بزرگان قوم و سرجنبانان، آسيبي از اين ناحيه متوجّه ملت‌هاي همسايه نشد در حالي كه زمينه براي پيش كشيدن دعاوي تاريخي وكينه كشي‌هاي قومي البته  با تحريكات خارجي كاملاً مهيّا بود. ازبكان از اين گردنه نيز به سلامت گذشتند و وارد هزاره‌ي سوم ميلادي شدند. آياسال‌هاي اخير را مي توان دوران استقرار حاكميت جديد به معني درست كلمه دانست؟ 

     جمهوري ازبكستان، كشوري بختيار است كه الگوي همزيستي مسالمت آميز وتز گفتگوي فرهنگ وتمدّ ن‌ها را اگر چه بافراز و فرود، اما موفق تجربه كرده و مي كند. زيستن طولاني مدت با اقوام تاجيك و قرقيز و قزاق و تركمن و قره قالپاق و اقليت محدود كره اي به ويژه همزيستي دوستانه با تاجيكان كه منسوب به فرهنگ وتمدن و زبان و نژاد ديگري هستند، از آستانه‌ي بلند خردمندي دولتمردان ازبك و فرهيختگان دانشمند آن خبر مي دهد. اين، از نكات روشن زندگي مردم ازبك است كه با ملت‌ها و اقوام ديگري كه در محدوده‌ي مرزهايش زندگي مي كنند، برخوردي احترام آميز داشته و دارد. در سايه‌ي احترام متقابل اقوام ساكن درازبكستان، اين جمهوري بدون كمترين تنش قومي، راه پيشرفت و اعتلاي خويش را پپش گرفته است و در اين راستا، استفاده از فرهنگ و ارزش‌هاي اخلاقي و انساني بالاترين بسامد را داشته است.

     جمهوري اسلامي ايران از اولين كشورهايي بود كه استقلال ازبكستان را به رسميت شناخت و نمايندگي سياسي اش را در تاشكند پايتخت ازبكستان داير نمود. اين جمهوري به دليل همان واهمه‌هاي موهوم كه ذكرش رفت، بر خلاف رويه‌ي سياسي ساير جمهوري‌هاي آسياي مركزي و قفقاز كه در كنار توافقنامه‌هاي سياسي وديپلماتيك، به امضاي موافقت نامه‌هاي فرهنگي نيز تن در مي دادند تا باب روابط را گسترده تر وعميق تر نمايند، تاكنون زير بار امضاي توافقنامه فرهنگي با جمهوري اسلامي ايران نرفت و از اين بابت، البته فرصت‌هايي از دست رفت و نا كامي‌هايي در عرصه‌ي روابط فرهنگي صورت گرفت. ديدار عالي ترين مقام دولتي جمهوري اسلامي ايران رئيس جمهور سابق سيد محمد خاتمي از تاشكند، اين اميد را دامن زده بود كه دولت ازبكستان ضرورت و رسميت فعاليت‌هاي فرهنگي ايران را خواهدپذيرفت. چنين نشد و نهايتاً نمايندگي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در ذيل عنوان بخش فرهنگي سفارت، اقدام‌های فرهنگي اش را ادامه داد كه با فراز و فرودهايي همراه بوده است. اينكه با غني ترين كشور منطقه از نظر فرهنگي، ارتباطات تعريف شده و قانونمندي (به جهت فقدان موافقت نامه‌ي فرهنگي ) نداريم، بسيار جاي تأسف است. بخشي از عقبه فرهنگ وتمدّن ايران دراين سامان (ماوراء النهّر) صورت وجود يافت و منطقاً تقديرتاريخي اين سرزمين‌هاي متّحد المرام و مشترك المنافع (دروجه فرهنگي كلمه) ارتباط معقول و تنگاتنگ با همديگر است.

 اشاره:

ازبكستان در قلب آسياي مركزي و در تقاطع عبور غرب به آسيا واقع شده است و پل ارتباطي بين روسيه از شمال و جهان اسلام در جنوب مي باشد. اين كشور تنها جمهوري در منطقه ي آسياي مركزي و قفقاز است كه تمدني با پيشينه ي 2500 سال دارد. ديگر كشورهاي همجوار آن سابقه‌ي تاريخي كمتري دارند.

موقعيت مركزي و جمعيت اين كشور(نيمي از جمعيت آسياي مركزي در ازبكستان ساكنند) سبب شده است كه اين جمهوري نقطه ي ارتباطي مناسبي براي كل آسياي مركزي باشد. اين جمهوري از لحاظ مذهبي از زمان شوروي سابق مركزيت داشته است و مدارس علوم ديني در اين كشور متمركز گرديده بودند و مفتي هاي كشورهاي آسياي مركزي و بسياري از ديگر جمهوري‌ها از مدارس ديني اين كشور فارغ التحصيل شده اند. مردم ازبكستان با فرهنگ اسلامي پيوندهاي ديرينه دارند و در واقع هويت خود را از اسلام گرفته اند.

 تاشكند از سوي ايسسكو به عنوان پايتخت فرهنگي جهان اسلام در سال 2007 معرفي شد.

 در پی درخواست سفیر جمهوری ازبکستان در تهران جناب آقای الهام اکرام اف براي ملاقات با رئیس محترم سازمان ‌فرهنگ ‌و‌ ارتباطات ‌اسلامی جناب‌آقای محمود محمدی عراقی در تاریخ 8/خرداد/1386 جلسه‌ای با حضور آقایان

 بختیار دبیر دوم سفارت جمهوری ازبکستان

مهم‌ترین موارد مطرح شده از طرف سفیر ازبکستان به شرح زیر است:

-            دعوت از آقای محمدی عراقی برای شرکت در جشن 2750 امین سالگی سمرقند که 14-15 اوت 2007 جشن گرفته خواهد شد.

-        درخواست ارسال پیام تبریک به مناسبت جشن 2750 امین سالگرد تأسیس سمرقند به همتای ازبک (وزیر فرهنگ ازبکستان و نیز مصاحبه‌ی تلویزیونی به همین مناسبت

-            ارسال عکس‌های قدیمی سمرقند که در موزه‌های کشورمان موجود است.

-            نام‌گذاری خیابانی به نام امیرعلیشیر نوایی و نصب تندیس ایشان ودیگر شخصیت‌ها در میدان‌های شهر تهران

-        ارائه‌ی نمونه‌ای از موافقت نامه‌های فرهنگی امضا شده بین ایران وکشورهای آسیای مرکزی به منظور پیگیری امضای موافقت نامه‌ی فرهنگی بین دو کشور

-            چاپ ترجمه‌ی کتاب‌های رئیس جمهوری ازبکستان

مهم‌ترین موارد مطرح شده طرف ایرانی:

-            پذیرش دعوت طرف ازبکی برای شرکت در جشن 2750 امین سال مانايي سمرقند.

-        آمادگی کشورمان برای همکاری در برگزاری هفته‌ی فرهنگی ازبکستان در تهران، اصفهان، شیراز و یا مشهد و نیز برگزاری هفته‌ی فرهنگی ایران در ازبکستان

-            امضای موافقت نامه‌ی فرهنگی بین دو کشور.

-            تأسیس مرکز پژوهش و تحقیقات ایران و ازبکستان در تاشکند یا سمرقند.

-        آمادگی سازمان برای ایجاد صفحه‌ای در سایت سازمان با عنوان »تاشکند پایتخت فرهنگی جهان اسلام« و نیز چاپ مقاله‌های در معرفی فرهنگ و تمدن ازبکستان در نشریه‌های چشم‌انداز و سخن عشق

-            پیشنهاد دعوت از شخصیت‌های فرهنگی، استادان دانشگاه و محققان کشورمان برای شرکت در جشن 2750 امین سالگی سمرقند.

-            پیشنهاد برگزاری نمایشگاهی از آثار نسخ خطی به مناسبت 2750 امین سالگی سمرقند

-            ایجاد کمیته‌ی مشترک حفظ و مرمت آثار تاریخی

1-به رغم پیگیری‌های مکرر کشور از طرف ازبکی هنوز موافقت نامه‌ی فرهنگی بین دو کشور امضاء نشده است. ازبک‌ها تمایل چندانی به امضای موافقت‌نامه‌ی فرهنگی نشان نمی‌دهند و بیش‌تر به دنبال روابط اقتصادی و ترانزیت کالا از مسیر کشورمان به آب‌های آزاد می‌باشند.